صدراصدرا، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

صدرامامانی

عیدت مبارک عزیزم

سلام مامان جونی دوباره چند روزیه که بداخلاق شدی الهی قربونت برم چرا همش گریه میکنی عزیزم دیشب که رفتیم خون آقاجون اینا مادرجون (مادربزرگ بابا حمید گلی) وقتی دید تو خیلی بی تابی میکنی برات اسفند دود کرد و تخم مرغ شکست آدمه خرافاتی نیستم اما خیلی جالب بود تو تا صبح خوابیدی و وقتی ساعت نزدیک شش و نیم صبح بلند شدی بدون اینکه گریه کنی فقط گفتی "مامان" منم بغلت کردم و حسابی شیر خوردی و دوباره خوابیدی اما... اما امان از اون موقعی که میخواستم بذارمت خونه مامانی و باباحاجی شروع کردی به جیع کشیدن الهی من فدات شم چرا اینجوری می کنی؟؟؟؟؟ امروز آخرین روز کاری یعنی ۲۸ اسفند قربونت برم سال نوت مبارک ایشاالله که هزار ساله بشی عزیزم مامان دنیا ...
28 اسفند 1389

صدرای عزیزم

قربون صورت قشنگت بشم سلام صدرا جونم هر روز حس مامانی به تو یه جورای دیگه ای میشه هر روز حس می کنم تکه تکه وجودم وقتی که پیشم نیستی صدات میکنه / وقتی توی شرکت نشستم و مشغول کارام هستم یک دفعه دلم برات تنگ میش الهی قربونت بشم مامانی جونم دلم میخواد همیشه سالم و سرحال باشی و منو باباحمید جونی به داشتنت افتخار کنیم میدونم که این حرف خودخواهی شاید فکر کنی که چقدر ما بیرحمیم که تو رو به این دنیا آوردیم تا باعث افتحار خودمون بشی  ولی عزیزم قربون اون صورت قشنگت بشم موفقیت تو توی زندگیت باعث افتخار ماهستش مامان به قربون صورت قشنگت بشه دیروز چقدر دوتایی خوشگذروندیم من حال نداشتم و دراز کشیده بودم تو هم خیلی عجیب بود که هیچی نمی گفتی و با...
22 اسفند 1389

کارگاه مادر و فرزند

سلام عزیز مامان قربون صورت قشنگت بشم صدرا جونم مدتی وقت نشده تا برات بنویسم یعنی مامانی شما یه کمی تنبلی کرده . میدونی عزیزم الان سه جلسه است که باهم دیگه میریم  "کارگاه مادر و فرزند" و خیلی هم بهمون خوش میگذره میدونی صدراجونی وقتی می بینم اونجا که میری دوست داری هی بازی کنی از سرسره بالابری توپ بازی کنی کلی لذت میبرم . راستی یه دوستایی هم اونجا پیدا کردی عزیزم ‌‌/ خاله مونای مهربون / سپهر/ آوین /ناروین/نیلا/داریس / ایناهمه دوستای مهربونت هستن عزیزم. روز قبل از شروع هر کلاس وقتی که بهت میگم میخوایم بریم کلاس با نی نی ها بازی کنیم سرسره بازی کنیم تاب بازی کنیم کلی خوشحال میشی و میخندی. عزیزدلم پنجشنبه هفته قبل توی کلاس با کمک...
16 اسفند 1389

دندونای صدرا جونم

يه مدتيه كه صدرا جونم خيلي بي تابه براي دندوناش ، همش جيغ ميكشه و ميخواد يه چيزي رو گاز بگيره ،‌دندوناي آسياش خيلي اذيتش كرده. صدرا جونم ببخشيد ماماني تو دندونات داره در مياد و كلافه شدي و منم نميدونم چرا اينقدر كم حوصله شدم ماماني جوني ،‌عزيزم ،‌ايشاالله كه زودتر دندونات در بياد و تو آروم بشي عزيزم راستي امروز صبح وقتي خاله جون اومد دنبالت تا با هم بريد خونه ماماني خيلي گريه كردي ،‌منم اينقدر غصه خوردم تا بيام شركت كه وقتي رسيدم سرم داشت از درد متركيد   صدرا جونم ، عزيز دلم ، جون مامان صبح ها كه ميخواي بري اينجوري گريه و زاري نكن به خدا مامان تحملشو نداره قربون صورت قشنگت بشم ...
1 اسفند 1389
1